برای دردانه ام

ویزیت ماه هشتم و برنامه غذایی ماه نهم

عسلکم روز دوشنبه ٧ فروردین از دکتر وقت گرفتم و بردیمت برای کنترل ماه هشتم . دکتر بعد از اینکه وزنت کرد گفت مثل همیشه خیلی خوب و زمانیکه نوبت به اندازه گیری قدت رسید گفت خیلی قد کشیده . خلاصه اینکه به احتمال زیاد و انشالله که دختر قد بلندی خواهی شد. بازم همه چی مثل همیشه مرتب بود .خدا رو هزاران مرتبه شکر.و اما در مورد غذا بجز چیزایی که دکتر در ویزیت ماه قبل اجازه داده بود بهت بدیم من هر از گاهی خرمای پوست گرفته شده ؛‌چایی کم رنگ ؛‌به ؛‌روغن زیتون ؛‌پنیر هم برات استفاده کرده بودم. البته از هر چی که خودمون میخوردیم واحساس میکردم ضرری نداره هم بهت میچشوندم. مثل ماهی ؛‌مرغ و آب خورشت های مختلف با نون یا پلو ...
31 فروردين 1391

مریضی دختر نازم

کوچولوی دوست داشتنی کاش میدانستی ، جهانم بی تو الف ندارد به خاطر شرایط پیش اومده چند روزی نتونستم بهت برسم هم از نظر مهر و محبت و هم از نظر غذایی و ... مدام بغل این و اون بودی. از بس دختر خوب و مهربون و خانمی هستی و بغل کسی گریه نمیکنی همه بغلت میکردن از بچه گرفته تا میانسال و ... تا اینکه یه روز ٣ بار شیر و غذا بالا آوردی و بعدش اسهال و تب . خیلی نگران شدیم و ساعت ١.٥ نیمه شب با بابا و خاله شادی و مینا جون بردیمت اورژانس (دکتر خانوادگی خاله اینا بود خوشبختانه ) و بعد از معاینه گفت که ویروسی هستش و آمپول متوکلروپرامید داد که همونجا تزریق کردیم. خانمی که تزریق رو انجام داد بسیار ماهر بود و من که بیرون ایستاده بودم اصلا نفهمیدم یعنی ...
31 فروردين 1391

ویزیت ماه هفتم و برنامه غذایی ماه هشت

فینگیلی روز ٧ اسفند بردیمت دکتر برا کنترل ؛ شکر خدا بازم همه چی خوب و مرتب بود . فقط یه روز بود که احساس میکردیم کمی گوش درد داری و اینو ربط میدادیم به اینکه تو حموم با وجود تمام دقتها کمی اب تو گوشت رفته و دکتر هم بعد از معاینه تائید کرد و یه قطره داد که سه روز و از هر ١٢ ساعت باید ١ قطره تو هر دو گوشت میریختیم. و اما چیزایی که گفت شما میتونی بخوری : ماست ؛‌نون لواش خرد شده در آب گوشت یا ماست یا سوپ و .... ؛‌موز البته دقیقا وسطش(مغز موز) و سیب . گفت از ترکیب مواد غذایی که تا حالا میتونه بخوره میتونید غذاهای جدید بسازید مثلا عدس پلو البته شفته . شیرت رو عوض نکرد و همون سوپرامیل ١ رو گفت ادامه بدیم . قطره ََADرو حذف كرد و گفت 25...
7 فروردين 1391

نوروز سال 91(سال نهنگ)

شیرین تر از جانم به اندازه تمام شکوفه های بهاری برات آرزوهای خوب دارم تحویل سال 91 ساعت 8 و 44 دقیقه صبح روز اول فروردین بود . بعد از بیدار شدن آماده شدیم و رفتیم خونه بابایی ؛ خاله جون (خاله مامانی)هم به اتفاق خانواده از تهران اومده بودند . امسال بر خلاف هر سال که از چند دقیقه قبل از تحویل سال سر میز و سفره هفت سین مینشستیم و دعا میخوندیم ؛ سرپایی وارد سال نو شدیم .هر کی یه جا بود و خلاصه اینم از امسال ما.{شما دقیقا 7 ماه و 19 روزه بودی}امسال یه فرق خیلیییییییییی بزرگ با سالهای قبل داشت و اون بودنت تو جمع ما بود .الهی که صد ها عید ببینی دخترم. اکثر اقوام در سفر بودن .اینه که نه مهمون زیادی اومد نه جای زیادی رفتیم . اما شما تو او...
7 فروردين 1391

اولین دیدار

مهربونم بعد از به هوش اومدن و منتقل کردن به بخش خاله های مهربون و عمه تو اتاق (که بالاخره تونستیم  اتاق خصوصی بگیریم ) منتظرم بودن. اولین لحظه ای که شما رو نشونم دادن باورم نمیشد . اصلا تمیتونم اون لحظه رو وصف کنم . خدا رو شکر که سالم بودی و زردی هم نداشتی. وزنت ٢ کیلو و ٩٠٠ گرم بود و قدت ٤٨ سانت . موهای سرت کاملا مشکی بود و لبهای کاملا صورتی  . کلا همه میگن شبیه بابایی هستی . الهی قربونت بشم . هنوز هم باورم نمیشه . گاهی فکر میکنم همه اینها تو خوابه. یک شب تو بیمارستان موندیم و روز بعد حدود ساعت ١٢ مرخص شدیم . و همگی اومدیم خونه . راستی مهمونهامون از تهران هم رسیدند. ...
7 فروردين 1391
1